×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

hamdam

همدم

× !-- begin of gohardasht.com profile every where source code-- language=java src=https://www.gohardasht.com/gohardasht.asp?username=nader.a&th=4.png/ !-- end of gohardasht.com profile evry where source code --
×

آدرس وبلاگ من

hamdam.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/nader.a

شعر 1

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

 

 

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدرغرق جنون بود که پر پر شد و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 

 

روزگاریست که کس را به کسی یـاری نیست جــز دل آزاری و نیــــــرنگ و ریـــاکـــاری نیست هـر چه غــم بـود به دوش دل مـــردم شد بــار گوئـیا قسمت مــا غیــــر گــــران بـــاری نیست ای بسا حامی مستغنی خوش خفته به نــاز زانکــه معیــــار دگـــر دانـش و بیــــداری نیست گمـــــرهـــانند به بـــــازار طمــــــع راهسپــــار غافـــل از آنـــکه شـرف جنس خریداری نیست کـــــاروان دستخوش رهنم بیگانه شده است ســاربـان ایـن روش غافلــــه ســـالاری نیست مـــــــردم زیـر خط فقر به جان آمـــــــــــــده اند ایـن دگــر صحبت بی دینی و دینداری نیســت

 

 

 

گاهی اوقات خیالم تنهاست می دهد دل به ریاضی ، به حساب و ز من می پرسد : حاصل عمرت چیست ؟ می کشد انتگرال ، از تولد تا مرگ می نویسد در او ، حاصل هر لحظه باز هم می پرسد : ارزش لحظه حالت چند است ؟ حاصل هر نفس عمرت چیست ؟ مات و مبهوت به خود می مانم و دلم می شکند .

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
 
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدرغرق جنون بود که پر پر شد و رفت روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
 
 
روزگاریست که کس را به کسی یـاری نیست جــز دل آزاری و نیــــــرنگ و ریـــاکـــاری نیست هـر چه غــم بـود به دوش دل مـــردم شد بــار گوئـیا قسمت مــا غیــــر گــــران بـــاری نیست ای بسا حامی مستغنی خوش خفته به نــاز زانکــه معیــــار دگـــر دانـش و بیــــداری نیست گمـــــرهـــانند به بـــــازار طمــــــع راهسپــــار غافـــل از آنـــکه شـرف جنس خریداری نیست کـــــاروان دستخوش رهنم بیگانه شده است ســاربـان ایـن روش غافلــــه ســـالاری نیست مـــــــردم زیـر خط فقر به جان آمـــــــــــــده اند ایـن دگــر صحبت بی دینی و دینداری نیســت
 
 
 
گاهی اوقات خیالم تنهاست می دهد دل به ریاضی ، به حساب و ز من می پرسد : حاصل عمرت چیست ؟ می کشد انتگرال ، از تولد تا مرگ می نویسد در او ، حاصل هر لحظه باز هم می پرسد : ارزش لحظه حالت چند است ؟ حاصل هر نفس عمرت چیست ؟ مات و مبهوت به خود می مانم و دلم می شکند .

پنجشنبه 20 خرداد 1389 - 9:12:09 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم